English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (5837 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Don't touch me!; Don't you touch me! U به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
hand and glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
laydown bombing U بمباران از فاصله خیلی نزدیک به سطح زمین بمباران سینه مال
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
rattling U خیلی تند خیلی خوب
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
emergencies U خیلی خیلی فوری
emergency U خیلی خیلی فوری
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
on the eve of U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
upcoming U نزدیک
next door to U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
near upon U نزدیک
near- U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
near U نزدیک
neared U نزدیک
nears U نزدیک
nearing U نزدیک
nearer U نزدیک
nearest U نزدیک
close aboard U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
close-up U از نزدیک
nigh U نزدیک
closest U نزدیک
nearby U نزدیک
close up U از نزدیک
close-ups U از نزدیک
vicinal U نزدیک
closes U نزدیک
closer U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
hand to hand U نزدیک
close by U نزدیک
at hand U نزدیک
beside U نزدیک
towards U نزدیک
narrowly U از نزدیک
imminent U نزدیک
forthcoming U نزدیک
approaching U نزدیک
by U از نزدیک
contiguous U نزدیک
proximate U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
up against <idiom> U نزدیک به
close U نزدیک
in sight U نزدیک
forbye U نزدیک
forbye U از نزدیک
near at hand U نزدیک
near by U نزدیک به
neighbouring U نزدیک
foreby U نزدیک
adjacent U نزدیک
near by U نزدیک
accessible U نزدیک
hard by U نزدیک
forby U از نزدیک
forby U نزدیک
fast by U نزدیک
approached U نزدیک شدن
abut U نزدیک بودن
approachable U نزدیک شدنی
approaches U نزدیک شدن
abuts U نزدیک بودن
abutted U نزدیک بودن
upcoming U دراتیه نزدیک
approach U نزدیک شدن
hail fellow U صمیمی نزدیک
keep back U نزدیک نشوید
subadult U نزدیک سن تکلیف
going on U نزدیک شدن
short sighted U نزدیک بین
deciding U نزدیک به هدف
stand by <idiom> U نزدیک بودن
myopia U نزدیک بینی
converged U به هم نزدیک شدن
deepest U نزدیک به هدف
far and near U دور و نزدیک
adducent U نزدیک کننده
Near East U خاور نزدیک
almost U بطور نزدیک
on the simmer U نزدیک بجوش
deeper U نزدیک به هدف
deep U نزدیک به هدف
gain on U نزدیک شدن به
recent memory U حافظه نزدیک
foreground U نزدیک نما
proximal U نزدیک مبدا
by U نزدیک کنار
short-range U نزدیک برد
short range U نزدیک برد
adductor U نزدیک کننده
neighbors U نزدیک مجاور
closer U نزدیک به ناو
immediate flanks U جناحین نزدیک
closer U نزدیک بهم
toward(s) evening U نزدیک به عصر
his almost night U نزدیک شب است
closes U نزدیک به ناو
close U نزدیک به ناو
in the near f. U دراینده نزدیک
neighbours U نزدیک مجاور
to keep close U نزدیک ماندن
close U نزدیک بهم
short-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
near-sighted U نزدیک بین
near sighted U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
beetle eyed U نزدیک بین
neighbour U نزدیک مجاور
to gain on U نزدیک شدن به
closes U نزدیک بهم
one of these days U دراینده نزدیک
inextremis U نزدیک بمرگ
Near our office . U نزدیک اداره ما
to come by U نزدیک شدن
to be on the way U نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
subsaturated U نزدیک به اشباع
subcentral U نزدیک مرکز
subapical U نزدیک راس
infighting U نبرد نزدیک
low U نزدیک سبد
closest U نزدیک بهم
offing U در اینده نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
converging U به هم نزدیک شدن
converges U به هم نزدیک شدن
hare sighted U نزدیک بین
converge U به هم نزدیک شدن
closest U نزدیک به ناو
near U نزدیک به ضربه
accedes U نزدیک شدن
acceded U نزدیک شدن
accede U نزدیک شدن
toward U نزدیک به مقارن
erelong U در اینده نزدیک
nearer the end U نزدیک تر بیابان
close combat U رزم نزدیک
close control U کنترل نزدیک
danger close U خطر نزدیک
cypres U تقریبی نزدیک
nearest U نزدیک به ضربه
close controlled U همکاری نزدیک
near sight U نزدیک بینی
nearer U نزدیک به ضربه
close coordination U همکاری نزدیک
approximates U نزدیک کردن
nears U نزدیک به ضربه
approximated U نزدیک کردن
shortest U نزدیک تور
shorter U نزدیک تور
short U نزدیک تور
grazes U نزدیک به زمین
grazed U نزدیک به زمین
graze U نزدیک به زمین
approximate U نزدیک کردن
myopy U نزدیک بینی
whitish U نزدیک به سفید
near sightedness U نزدیک بینی
paranasal U نزدیک بینی
near shore U نزدیک به ساحل
upstream U نزدیک به سرچشمه
near point U نقطه نزدیک
about U در اطراف نزدیک
close price U قیمت نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
to be quite close U نزدیک به هم بودن
close in U نزدیک شدن
Recent search history Forum search
1It could have been a lot worse.
1wife is life life is knife knife kill the life
1argan
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1usually i moved much faster_ask the other girls that i'd been out with.
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1Wishing you a day that is as special in every way as you are. A very happy birthday to you!
1like a beautifully wrought setting
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com